دخترک

 

دخترک طبق معمول هر روز جلوي کفش فروشي ايستاد

 و به کفش هاي قرمز رنگ با حسرت نگاه کرد بعد به

بسته هاي چسب زخمي که در دست داشت خيره شد

و ياد حرف پدرش افتاد :"اگر تا پايان ماه هر روز بتوني تمام

چسب زخم هايت را بفروشي آخر ماه کفش هاي قرمز رو برات مي خرم"

دخترک به کفش ها نگاه کرد و با خود گفت:يعني من بايد دعا کنم که

 هر روز دست و پا يا صورت 100 نفر زخم بشه تا...و بعد شانه هايش

را بالا انداخت و راه و افتاد و گفت: نه... خدا نکنه...اصلآ کفش نمي خوام

تقدیم به عشقم

 

یکی هست، تو قلبم، که هر شب واسه اون می نویسمو اون خوابه

نمی خوام بدونه واسه اونه که قلب من اینهمه بی تابه

یه کاغذ، یه خودکار، دوباره شده همدم این دل دیوونه

یه نامه، که خیسه پر از اشکه و کسی بازم اونو نمی خونه

یه روز همین جا توی اتاقم یکدفعه رفت، داره میره

چیزی نگفتم آخه نخواستم دلشو غصه بگیره

گریه می کردم درو که می بست، می دونستم که می میمرم  

اون عزیزم بود، نمی تونستم جلوی راهشو بگیرم

می ترسم یه روزی برسه که اونو نبینم، بمیرم تنها

خدایا کمک کن نمی خوام بدونه دارم جون می کنم اینجا

سکوته اتاقو داره میشکنه تیک تاک ساعته رو دیوار

دوباره نمی خوام بشه باور من که دیگه نمی یاد انگار

 

یکی هست، توقلبم ...      

                                                 خواننده : مرتضی پاشایی

     اولین چیزی که با دیدن این عکس به ذهنتون میرسه رو بگید

....

 

 

نگاهت را به کسي بدوز که قلبش براي تو بتپه.

 چشمانت را با نگاه کسي آشنا کن که زندگي را

 درک کرده باشه.

سرت را روي شانه هاي کسي بگذار که از صداي

تپشهاي قلبت تو را بشناسه.

 آرامش نگاهت رو به قلبي پيوند بزن که بي رياترين

 باشه.

 لبخندت را نثارکسي کن که دل به زمين نداده باشه.

 رويايت رو با چهره ي کسي تصوير کن که زيبايي

 را احساس کرده باشه.

چشم به راه کسي باش که تو را انتظار کشيده باشه.

 اما

.

.

.

.

.

.

 عاشق کسي باش که تک تک سلولهاي بدنش

 تقدس عشق را درک کند.....

دوستانه

 

 

سلام به دوستای عزیزم حالتون چطوره؟

انشاالله خوب و سلامت باشین

بچه ها میدونین امروز چه روزیه؟

معلومه نمیدونین

خودم بهتون میگم

امروز ۱۲/۱۰ /۸۹ سالگرد عقد من و آقام

 هستش ما ۲ سال پیش تو چنین روزی باهم

 عقد کردیم اون روز و خوب یادمه چه روزی بود

 یادمه آقام خیلی عجله داشت و خیلی مشتاق

بود اون روزا من اصلا" نفهمیدم چطور شد که

اینقدر زود همه چیز پیش رفت و من و آقام عقد

 کردیم آخه قرار بود فقط یه خواستگاری ساده

باشه همین نه اینکه به عقد بکشه

الان پشیمون نیستم الان تو زندگیمون هیچی کم

 نداریم ولی به نظر خودم برای ازدواجم زود بود

خودم هنوز آمادگیه ازدواج و نداشتم.اون موقع

توکل به خدا کردم و همه چی رو سپردم به خودش

میدونم همیشه واسه بنده هاش بهترین هارو

 میخواد.

 الانم میگم خدایا شکرت واسه همه چیز

دوستای گلم بهترینها عزیزای دلم واسم دعا کنید

 تا خوشبخت بشم خیلی دوستون دارم وهمیشه به

یادتون هستم

 

 

تفاوت مرد و زن

 

تفاوت مرد و  زن در سه مقطع زمانی دیروز امروز فردا...

                         بقیه در ادامه مطلب

ادامه نوشته